باجو: به مادرم گفتم اگر دوستم داری، مرا بکُش!

به گزارش مهسان بلاگ، اسطوره فوتبال ایتالیا می گوید در یک مقطع از دوران بازیگری اش به خاطر مصدومیت های متوالی به درجه ای از ناامیدی رسیده بود که برای خود آرزوی مرگ کرد.

باجو: به مادرم گفتم اگر دوستم داری، مرا بکُش!

به گزارش خبرنگاران، روبرتو باجو ناگفته های جالبی از دوران بازیگری اش دارد. اسطوره فوتبال ایتالیا که روزهای پرافتخار زیادی را در حرفه اش تجربه کرد، می گوید کم هم نبوده روزهایی که ناامیدی و ناراحتی را با تمام وجودش حس نموده است، روزهایی که از فرط استیصال از مادرش خواسته است او را بکشد.

روبرتو باجو در گفت و گو با نشریه کوریره دلواسپورت گفت: آخرین باری که کفش هایم را آویزان کردم، مثل زندانی بودم که از بند آزاد شده است. درد جسمی دیگر واقعاً مرا شکنجه می کرد و تمام دوران بازیگری ام را تحت تأثیر قرار داده بود. در چند سال آخر دوران بازیگری ام، این درد بیش از حد تحملم شده بود. زمانی که برای برشا بازی می کردم، بعد از هر بازی دو تا سه روز نمی توانستم راه بروم. زمانی که به خانه می رسیدیم حتی نمی توانستم از ماشینم پیاده شوم. وقتی یک پایم را روی زمین می گذاشتم خودم را به در ماشین تکیه می دادم تا زمین نخورم. با این حال شنبه هفته بعد از آن با مصرف یک بسته پر از قرص مسکن، دوباره بازی می کردم. من هرچه داشتم برای فوتبال گذاشتم. شاید متناقض به نظر بیایید، اما زمانی که بازنشسته شدم، احساس خوبی داشتم و شاد بودم، چون بالاخره به خواسته ام رسیده بودم. من دیگر نمی توانستم بازی کنم. در سن سیرو در آخرین بازی ام و در جنوا در آخرین بازی ام برای تیم ملی ایتالیا، طرفداران پاداش تمام کارهایی را که کردم، دادند.

در زندگی باجو هرگز نبوده زمانی که طرفدارانش او را در حال دست و پنجه نرم کردن با مصدومیت ها ندیده باشند. اولین مصدومیت ویرانگری که او را خانه نشین کرد، پارگی رباط زانویش در سن 18 سالگی در سال 1985 بود.

وی در این باره می گوید: آن اتفاق باعث معرفی من به دنیای فوتبال شد. اگر ریسک مغرور شدن به خاطر تعریف و تمجید کسانی را که مرا یک پدیده می خوانند، به جان می خریدم، واقعیت مرا از آسمان به زمین می زد. آن سال هنگام فرود پایم را بد روی زمین گذاشتم و مینیسک و رباط صلیبی ام پاره شدند. متخصصان به زانویم نگاه می کردند، سر های شان را تکان می دادند و می گفتند بعید است که من دوباره بتوانم بازی کنم. شش عمل جراحی روی پاهایم انجام شد، چهار عمل روی پای راست و دو عمل روی پای چپ. در آن سال ها مصدومیت مینیسک برای من یک فاجعه بود، اما حالا عمل مینیسک به یک عمل رایج تبدیل شده است. عمل سنگینی روی پایم انجام شد و هر بار که عمل می شدم خودم را در تونل می دیدم، اما من هرگز از کوشش برای رسیدن به نور در انتها آن تونل دست نکشیدیم. عمل جراحی که در فرانسه روی پایم انجام شد، بدترین شان بود. پزشکان باید استخوان درشت نی پایم را سوراخ می کردند تا رباط پایم را به آن متصل نمایند. من حتی نمی توانستم برای رفع کردن تورم پایم، دارو مصرف کنم، چون آلرژی داشتم.

اسطوره پیشین آتزوری اضافه نمود: پزشکان روی پایم 220 بخیه داخلی زدند. من در درد غرق شده بودم. آنقدر درد داشتم که یک بار به مادرم گفتم اگر دوستم داری، مرا بکش. حال من حال بازیکن مستأصلی بود که داشت عذاب می کشید و رؤیای تمام زندگی اش را که با نوک انگشتان لمس نموده بود، برباد رفته می دید. طی دو هفته پس از عمل جراحی ام من 12 کیلو وزن کم کردم. من هیچ غذایی نمی خوردم و از شدت درد جسمی و روحی فقط گریه می کردم. اگر بگویم که هرگز به تسلیم شدن و زدن قید فوتبال نکردم، دروغ گفته ام. لحظات بسیار بسیار تاریکی در زندگی من شکل گرفت، اما من هر بار به آنها واکنش نشان دادم. من به خودم گفتم که باید تمام راستا را برویم و خودم را به چالش بکشم. من می خواستم به خودم ثابت کنم که قوی تر از آن هستم که بدشانسی مرا از پای درآورد. رؤیای من برایم از یک زانو بیشتر ارزش داشت.

باجو درباره علاقه اش به فوتبال گفت: فوتبال همواره عشق من بوده است. همواره وقتی به حمام می رفتم با خودم یک توپ فوتبال می بردم. در کودکی رؤیایم بازی در فینال جام جهانی برابر برزیل بود و فکر می کنم یکی از انسان های خوشبختی هستم که توانستند به رؤیای شان جامه عمل بپوشانند. من عذاب کشیدم، گریه کردم و طعم ترس را چشیدیم، اما در نهایت به رؤیایم رسیدم.

یکی از تلخ ترین لحظات دوران بازیگری باجو، پنالتی بود که در فینال جام جهانی 1994 برابر برزیل از دست داد. او اعتراف کرد از دست دادن آن پنالتی که منجر به شکست آتزوری برابر سلسائو شد، هنوز آزارش می دهد.

وی گفت: این صحنه باور نکردنی را تصور کنید. من به رؤیایم که بازی در جام جهانی بود، رسیده بودم. بازی به بازی به رؤیایم نزدیک تر می شدم و نمی توانستم دست از گلزنی بکشم. هر بار که گل می زدم و شادی می کردم به این فکر می کردم که الان در خانه ایتالیایی هایی که دارند از خانه های شان بازی را تماشا می نمایند، چه می گذرد. بعد از آن ما به ضربات پنالتی رسیدیم و من ضربه ام را از دست دادم. از درون احساس مردن کردم. به این فکر کردم که واکنش هموطنانم چه خواهد بود. واقعا ً سخت بود و تا به امروز من هنوز نتوانسته ام اتفاقی را که آن روز رخ داد، بپذیرم. آن پنالتی انتها خوش برای رؤیای مرا بر باد داد، چیزی که رؤیایی همه ایتالیایی ها بود. آن اتفاق هنوز مرا آزار می دهد.

شادترین لحظه در دوران بازیگری باجو چه زمانی بود. او در این باره تأکید کرد: راستش نمی توانم بگویم. مصدومیت ها به من آموختند که هر شادی و شادی می تواند خیلی زودگذر باشد. به همین دلیل من همواره به این فکر می کردم چه کارهایی بهتر از آنچه انجام داده ام، می توانم انجام دهم.

باجو درباره بهترین گلی که در تمام دوران بازیگری اش به ثمر رساند هم مطرح کرد: بهترین گلم شاید همان گلی بود که برای برشا مقابل آتالانتا زدم، شاید هم گل هایی که برای برشا به رم زدم.

berlinro.ir: آلمان: سفر به مهد صنعت و فناوری اروپا، برلین، هامبورگ، هانوفر

namasho.com: نماشو: آگهی رایگان، رپورتاژ رایگان، آگهی بنری ارزان، خرید بک لینک

منبع: تسنیم
انتشار: 2 آذر 1400 بروزرسانی: 2 آذر 1400 گردآورنده: mahsanblog.ir شناسه مطلب: 28865

به "باجو: به مادرم گفتم اگر دوستم داری، مرا بکُش!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "باجو: به مادرم گفتم اگر دوستم داری، مرا بکُش!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید